زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در کوفه
کوفه را تسخیر کردم با نَفَسهای علی در منِ زینب تـجـلّی کـرده آوای عـلی خطبهای خواندم به لحنِ فاتحِ خیبر سپس فتح کردم کوفه را با لحنِ گویای عـلی زین اَب بودم شدم زینت برای دینِ حق جمع کردم گوهرِ دین را ز دریای علی کارِ من بیداری بیچارگـانِ کوفی است ارثها دارم خدا را شکر از نای علی اسکتوا گفتم همه غرقِ سکوتِ غم شدند یـافـتـم آمـوزههـایم را ز لـبهای عـلی انتـقـامِ خـون سالارم را گرفـتم با کلام زنده کردم مرده را هستم مسیحای علی از ندامت شهر شد یک پارچه اندوه و درد سر فـرود آورد کوفه پای گلهای علی “عـالـمه” دادم لقب چارم ولّی شیعـیان با عـقـیـله بودنم گـشتم مـصّـفای عـلـی سرشکسته نیستم در محضرِ پاکِ حسین خوار کردم خصم را من با مددهای علی |